تـــــــــــــــــرانــــــــه ی بــــــــــــــاران...

...اللهم لا تسلبنی ما أنعمت به علی من ولایتک وولایة محمد وآل محمد علیه وعلیهم السلام...

تـــــــــــــــــرانــــــــه ی بــــــــــــــاران...

...اللهم لا تسلبنی ما أنعمت به علی من ولایتک وولایة محمد وآل محمد علیه وعلیهم السلام...

استنکاف

چیزهای جالب زیادی هست که این روزها دارم روی نعششان  راه می روم

دارم در متن شعر ها  قدم می زنم . هرچند  حسّی به  من می گوید این تمام آنچه اتفاق افتاده نیست . ممکن است نتیجه ای نگیرم که بعید می دانم ، اما من سرم درد می کند برای امتحان کردن مسیرهای جدید! (هرچند نیمه کاره رهایش کنم)

 

پُر از شعرم این روزها . اما دیگر چه فرقی می کند خودکارم تمام جوهرش را پس دهد توی کیفم یا روی کاغذهام ، وقتی همه ی زندگی من یک شعر باشد .
دارم از مشتقات یک حس ساده حرف می زنم . از راه رفتن در راهی که  با پاهای شکسته هم – با دستهای قلم شده هم می شود از آن گذشت/.

باید همه ی حرف هایت را بریزی توی دفترت آن وقت باخیال راحت دریا را بین ماهیها تقسیم کنی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد