تـــــــــــــــــرانــــــــه ی بــــــــــــــاران...

...اللهم لا تسلبنی ما أنعمت به علی من ولایتک وولایة محمد وآل محمد علیه وعلیهم السلام...

تـــــــــــــــــرانــــــــه ی بــــــــــــــاران...

...اللهم لا تسلبنی ما أنعمت به علی من ولایتک وولایة محمد وآل محمد علیه وعلیهم السلام...

هبوط...!

وقتی که نیستی


خواب میبینم


خواب بودن هایت را 


خواب سیب های سرخ را


خواب بازگشتنت را...


وقتی که می آِیی 


غرق میشویم در صداهای خنده هایمان


وچشم هایمان میشود بال!


بالی برای  پرواز تا


هفتمین آسمان کلاس مدرسه مان!


و وقتی که میروی


خیال میکنم


حتی همین چند دقیقه ی بودنت هم


خواب بوده


خیال بوده...


وقتی که میروی


چشم هایم میشکنند...


و از همان ارتفاع


سقوط میکنم


تا عمیق ترین نقطه ی تنهایی ام


و من باز هم تنهایم...!


برگرد رفیق!


من هنوز هم  ردیف آخر


کنار پنجره


رو به آسمان نشسته ام...

از کـــــــرخـــــه تا خــــــلــــــیـــــــج...

خداوندا!

تو در وجود آنان که رفتند و جام شهادت را نوشیدند ،آنانی که وجود مقدس خود را به دست گلوله دژخیمان سپردند ، آنان که چشم ودست و پایشان را بخشیدند، چه شجاعت وجراتی نهادی.

ای خدای مهربان!

داشتم فکر می کردم من که می ترسم حتی جایی بروم که نکند سوزنی مرا بیازارد،چگونه می توانم در برابر این دلاوران، آنانی که وجودشان را به خمپاره ها سپردند وهزار تکه شدند، سربلند کنم؟!

دوستان من!

مبادا در پیچ وخم زندگی ،گم شویم وایثار پاک ترین وموفق ترین انسان های این سرزمین را به فراموشی بسپاریم.

آنانی که می دانستند به راهی بی بازگشت می روند،رفتند و عشق بازی با خداوند را به همه لذت جهان هستی معامله کردند.

آنانی که آرمان خود را یافتند و تا پای جان برای رسیدن به آن ،پیش رفتند.

اما بعد...

امروز به جای این که نام آنها را بر سر کوچه ها ببینیم و بگذریم ، باید به بهترین مادران و پدران جهان که چنین فرزندانی داشتند، مهر بورزیم و افتخار کنیم...

و جانبازان  که من همینجا از طرف همه خوانندگان وبلاگم بر وجود نازنینشان بوسه می زنم و فریاد می زنم "سپاس دلاوران"