تـــــــــــــــــرانــــــــه ی بــــــــــــــاران...

...اللهم لا تسلبنی ما أنعمت به علی من ولایتک وولایة محمد وآل محمد علیه وعلیهم السلام...

تـــــــــــــــــرانــــــــه ی بــــــــــــــاران...

...اللهم لا تسلبنی ما أنعمت به علی من ولایتک وولایة محمد وآل محمد علیه وعلیهم السلام...

السلام علیک یا فاطمه الزهرا


سلام بی بی جان ، سلام بر تو که به هستی معنا و به زن قداست بخشیدی ، ای همیشه رهسپار با ولایت که عشق به ولایت را با تمام وجود تفسیر کردی ، ای فاطمه.

به راستی کدامین قطعه از زمین به یمن وجود تو چون بهشت پاک و مقدس شده است ، ای آشنای هر غریب و دلسوخته .ای فاطمه لب به شکوه مگشا که چه کردند با تو و علی تو و فرزندان تو ، آخر کدامین دل طاقت شنیدن جفای بر تو را دارد.ای فاطمه ؛ مگو که علی بی تو در دل شب با چاه چه می گفت ، مگو که درد پهلوی شکسته و میخ در آن فرو رفته و شهادت فرزند را با هم چشیدن به جرم ولایت مداری از ولایت مظهر انسانیت و آزادگی چه سخت است و ناگوار.

و در آخر ای فاطمه که دستت را به نفرین بلند نکردی تا زمین و آسمان در چشم آن کوردلان تیره و تار شود با ما و زنان زمان ما سخن بگو. بگو که ولایت را در یابید و علی را تنها نگذارید. به تمام زنان باز هم بگو که:

         ((ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است)). 

پرستوی گمنام کانال کمیل "ابراهیم هادی"




    
سایت شهید گمنام ابراهیم هادی راه اندازی شد(لطفا اطلاع رسانی کنید)

بهار بی تو...

خوب من ! بی بهانه باور کن ، بی تو اینجا بهار خوبی نیست

من بمانم تو رفتنی باشی؟ این که اصلا قرار خوبی نیست !

عید امسال تنگ میچسبم به تن مهربان تنهایی

بی تو تکرار میکنم با خود : دل سیاست مدار خوبی نیست

تو بخند و بخند و باز بخند جای این اشکها که میریزم

خوب شد که تو زود فهمیدی گریه راه فرار خوبی نیست

دست کم روزهای آخر را اندکی عاشقانه تر طی کن

"تا توانی دلی بدست آور" دل شکستن که کار خوبی نیست ...

عیدانه نوشت...




خداوندا ...

در آغاز طلوع روشن سالی که می آید

تو مهربانم کن ...

تو چشمان مرا با نور خود بگشا...

تولبخند رضایت را عطایم کن ...

بفهمان زندگی زیباست...

.

.

.تو ای تدبیر بر هرروز و هر شامم

توچرخاننده احوال این دنیا

بگردان حال من را سوی آن حالی که می دانی

تو آرامش عطایم کن

تو ای آموزگار پاک خوبی ها

تو راه مهرورزی را نشانم ده

.

.

.

تو بر مینای این هستی

رضابودن عطایم کن

که من همراه هر سختی

بجویم گوهر پنهان وزیبای گشایش را...

.

.

.

خداوندا نمیدانم  چه تقدیری مرا فرموده ای

ولی برای مردمان خوب این وادی عطافرما هزار امید...

هزارو سیصد آگاهی ...هزاروسیصدو نود بهروزی ...

هزارو سیصدو نود ویک لبخند زیبارا...




سلام به همه شما دوستای خوبم ....فرارسیدن سال 1391 رو صمیمانه به همتون تبریک عرض میکنم.انشاالله سال پر خیرو برکت وسراسر شادی برای تک تک مون باشه.

طلبه شهید...

بسم الله الرحمن الرحیم

مصدر آنها بهشت بود/ هیچگاه متکلم وحده نبودند، و البته مع الغیر هم نه، بلکه مع الله بودند  / چون التقاء ساکنین محال بود، از بین سکون در حوزه و سکون در شهر، فتح را برگزیدند/ فعل بودند، که هم معنا داشتند و هم زمان/ ولی هیچگاه افعال ناقصه نشدند / حروف مشبهة بالفعل که هیچ /می توان گفت افعال مقاربه بودند، چون قرب خدا را برگزیدند/ هیچگاه حاضر نشدند "لن" که نفی ابد می کند، بر سر آنان خراب شود و زندگی ابدی را برگزیدند/ حالشان حال خوشی بود/ به حروف جر محل نمی گذاشتند/ از دنیا منصرف بودند ولی وقتی جبهه می رفتند غیر منصرف می شدند ، تا شهادت /معرب نبودند، که با عوامل مختلف رنگ عوض کنند/ بلکه مبنی بودند آن هم مبنی بر فتح/ ازحروف استفهام خیلی استفاده می کردند/ علم بودند/ در "ضرب زید عمروا" نه با زید میانه‌ی خوبی داشتند نه با عمرو، چون یکی همیشه ظالم بود و یکی همیشه مظلوم /البته اگر مرحوم مصنف زنده بود امروز به استعمال زید در غیر ما وضع له اعتراض می کرد/ مساله زنبوریه باعث نشد مثل زنبور به دیگران نیش بزنند/ الفیه ابن مالک را کنار گذاشتند و ابن عقیل آن هم از نوع مسلمش را انتخاب کردند/ در هدایه، هدایت شدند و با صمدیه، عبدالصمد /در اختلاف بین بصریون و کوفیون حق را به کربلائیون دادند/ گاهی احتیاط را در ترک احتیاط می دانستند/ مکررات مدرس افغانی را بر نتابیدند/ از میان کتاب های مختلف شرح لمعه جهاد را برگزیدند/ سبق و رمایه را که خواندن درمیدان جنگ از دیگران سبقت گرفتند/ "و ما رمیت اذ رمیت" را در جبهه به کار بستند/ قاعده ید، آنها را از داشتن دست بی نیاز کرده بود /از سوق المسلمین فراری بودند و دوکوهه سوق المسلمین آنها بود/ رویت هلالشان در شب های عملیات بود، که یک جا شهریه و مرحمتیشان را از مهدی فاطمه دریافت می کردند/ شب عملیات عمامه‌ها به سر نمی بستند و لباس جندی را خلاف مروت نمی دانستند/ جز خدا هیچ کس حق نداشت به آنها اضافه شود /آنها هم جز خدا به کسی اضافه نمی شدند /ظرف و شبه ظرف کانون های قدرت نبودند/ در تزاحم بین ماندن و رفتن ، زحمت رفتن را به خود هموار می کردند/ قول و فعلشان با هم تناقض نداشت/ برائتشان سوره برائت بود/ هیچگاه به انسانیت خود شک نکردند، که نیازمند اصل استصحاب باشند/ عمل به قطع را هم واجب می دانستند.

واما دسته دوم؛

از میان همه مستحبات، به مستحبات اکل و شرب علاقه وافری داشتند/ أطعمه و أشربه را خوب می خواندند ولی از کتاب جهاد به دلیل مبتلابه نبودن به سادگی می گذشتند/ خواب قیلوله شان ترک نمی شد/ البته کتاب نکاح را آنقدر می خواندند تا ملکه راسخه ای گردد که لا تزول بسرعةِ!/ تنحنح شان ترک نمی شد / به باب تخرخر علاقه خاصی داشتند/ و "کلوا و اشربوا" را برجسته ترین آیه‌ی قرآن می دانستند/ و به جای "و لاتسرفوا" ، حتی تنفجروا را صرف می کردند! /با آن همه درسی که می خواندند، تازه وقتی از آنها سوال می شد: که مطول چه کتابی است؟ می گفتند: مطول کتابی است در علم فقه، هر آن کس بخواند شود خوشنویس!

بگذریم، دسته اول رستگار شدند و اگرچه متاجر را با هم می خواندیم، ولی تجارت آنها موفقیت آمیز تر بود...

یاد و خاطر همه شهدای دفاع مقدس به ویژه شهدای روحانی گرامی باد...

برای دانلود فایل صوتی متن طلبه شهید اینجا را کلیک کنید


من به شهیدان رای خواهم داد!

دیروز

بر سینه‌ی دیوارهای زخمی شهر
عکس شهیدان بود
امروز عکس نامزدها

آن عکس‌ها دیروز،
بی جلوه‌های ویژه ،
بی ژست ،
فوری ولی شفاف!

مانند عکس کودکان معصوم
آن عکس‌ها – دامادهای حجله‌ی جنگ و جنون –
آن برگزیده نازنینان
در انتخابات شهادت
با رای بالای ملائک …

این عکس‌ها امروز اما ،
عکس‌های رنگی مات!

این چشم در راهان روز انتخابات!
دنبال آن عکس جوانم
آن عکس خاکی
با آن دو چشم تیر خورده

گیلاس‌های سرخ همزاد
دنبال آن عکس غریبم
آن عکس خاموش
آتشفشان آه

عکسی که در زیر فشار این همه عکس
فریاد دارد می‌زند ، فریاد ، فریاد
جرم است یا نه ،
هر چه بادا باد !

من به شهیدان رای خواهم داد!

هبوط...!

وقتی که نیستی


خواب میبینم


خواب بودن هایت را 


خواب سیب های سرخ را


خواب بازگشتنت را...


وقتی که می آِیی 


غرق میشویم در صداهای خنده هایمان


وچشم هایمان میشود بال!


بالی برای  پرواز تا


هفتمین آسمان کلاس مدرسه مان!


و وقتی که میروی


خیال میکنم


حتی همین چند دقیقه ی بودنت هم


خواب بوده


خیال بوده...


وقتی که میروی


چشم هایم میشکنند...


و از همان ارتفاع


سقوط میکنم


تا عمیق ترین نقطه ی تنهایی ام


و من باز هم تنهایم...!


برگرد رفیق!


من هنوز هم  ردیف آخر


کنار پنجره


رو به آسمان نشسته ام...

از کـــــــرخـــــه تا خــــــلــــــیـــــــج...

خداوندا!

تو در وجود آنان که رفتند و جام شهادت را نوشیدند ،آنانی که وجود مقدس خود را به دست گلوله دژخیمان سپردند ، آنان که چشم ودست و پایشان را بخشیدند، چه شجاعت وجراتی نهادی.

ای خدای مهربان!

داشتم فکر می کردم من که می ترسم حتی جایی بروم که نکند سوزنی مرا بیازارد،چگونه می توانم در برابر این دلاوران، آنانی که وجودشان را به خمپاره ها سپردند وهزار تکه شدند، سربلند کنم؟!

دوستان من!

مبادا در پیچ وخم زندگی ،گم شویم وایثار پاک ترین وموفق ترین انسان های این سرزمین را به فراموشی بسپاریم.

آنانی که می دانستند به راهی بی بازگشت می روند،رفتند و عشق بازی با خداوند را به همه لذت جهان هستی معامله کردند.

آنانی که آرمان خود را یافتند و تا پای جان برای رسیدن به آن ،پیش رفتند.

اما بعد...

امروز به جای این که نام آنها را بر سر کوچه ها ببینیم و بگذریم ، باید به بهترین مادران و پدران جهان که چنین فرزندانی داشتند، مهر بورزیم و افتخار کنیم...

و جانبازان  که من همینجا از طرف همه خوانندگان وبلاگم بر وجود نازنینشان بوسه می زنم و فریاد می زنم "سپاس دلاوران"